پل...

دستامون پل یه رویاست روی دره یه خواهش
خواهشی از جنس بارون ، شاید اشتباهی فاحش
من به تو قلبمو دادم تو به من احساس عشقو
روی بوم هم کشیدیم ، رنگ التماس عشقو
***
چشم ما از جنس نور و توی شب رنگ ستاره
توی لحظه های پر درد ، رویِ بال غم سواره
با تموم این یه رنگی من و تو حادثه بودیم
پیش هم بودیم و اما سر به هم نسپرده بودیم
***
عاقبت دست زمونه این پلو از هم جدا کرد
مهتاب تنهای شب ها اسممو بازم صدا کرد
تو برو سفر سلامت من با خاطرات عجینم
تو ز من دوری و اما تو رو هر لحظه می بینم
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت 19:16 توسط ناشناس
|