دست کم

وقتی که گونه های غزل بوی نم گرفت
جا ماندم از حضور شما و دلم گرفت
گم شد میان ثانیه ها رنگ زندگی
شبنامه ی زمین و زمان رنگ غم گرفت
پاشید خون حادثه بر خاطرات من
شوری که در سکوت نگاه تو دم گرفت
در بزم عاشقانه ی مهتاب و تو دلت
ساده تر از همیشه دلم را قلم گرفت
قانون چشمهای تو این بار هم عزیز
باران و انتظار مرا دست کم گرفت
+ نوشته شده در یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 13:35 توسط ناشناس
|